دوشنبه یا چهارشنبه هفته اخر شهریور بود.تو راه شهر دانشجویی بودیم.تو فکر بودم...چیزی که یک سال پیش برام درست ترین نقطه بود و به هر دری میزدم براش اون لحظه اشتباه دیدمش دیگه و تموم شد برام...
تا اون روز بارها با خودم فکر کرده بودم سالها بعد پشیمون میشم از تلاش بیشتر نکردن ولی یک سال نشده خداروشکر میکنم بابت نشدنش
راحت شدم واقعا!آخیش
برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 97
صدای بارون میاد
پای بخاری نشستم و هر لحظه یه مسئله جدید به ذهنم میاد،حل میکنم بعضیا رو و میدونم همین که بخوابم هیچی از امشب و فکرام یادم نیست.مثل دیشب و شبای دیگه...
این حجم بار لود شده رو مغزم براش زیاده واقعا و دم به دیقه ارور میده(غر میزنه_آه میکشه_به خودش میگه ولم کن دیگه و...)
+به امید روزهای قشنگتر
برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 111
به وقت ده بهمن 1398 ساعت حوالی ده ونیم شب
با اجازه پدر و مادرم و بزرگترهای مجلس تا ابد بله
و یک نگاه و یک لبخند:)
برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 125
برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 136
برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 126
برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 143
برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 148
برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 136
امشب و در همین لحظه عمیقا دلم میخواد دوستی رو داشتم که راحت و بدون فکر میرفتم تو صفحه چتش و مینوشتم...از هرچی که تو ذهنم میاد...متن آهنگایی که گوش میدم رو تیکه تیکه بنویسم براش و خیالم راحت باشه صبح که میبینه لبخند میزنه با دیدن اون همه پیام.
برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 144
برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 120