بفرمایید آب لیمو

ساخت وبلاگ

دوشنبه یا چهارشنبه هفته اخر شهریور بود.تو راه شهر دانشجویی بودیم.تو فکر بودم...چیزی که یک سال پیش برام درست ترین نقطه بود و به هر دری میزدم براش اون لحظه اشتباه دیدمش دیگه و تموم شد برام...
تا اون روز بارها با خودم فکر کرده بودم سالها بعد پشیمون میشم از تلاش بیشتر نکردن ولی یک سال نشده خداروشکر میکنم بابت نشدنش
راحت شدم واقعا!آخیش

بفرمایید آب لیمو...
ما را در سایت بفرمایید آب لیمو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 97 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 12:28

صدای بارون میاد
پای بخاری نشستم و هر لحظه یه مسئله جدید به ذهنم میاد،حل میکنم بعضیا رو و میدونم همین که بخوابم هیچی از امشب و فکرام یادم نیست.مثل دیشب و شبای دیگه...
این حجم بار لود شده رو مغزم براش زیاده واقعا و دم به دیقه ارور میده(غر میزنه_آه میکشه_به خودش میگه ولم کن دیگه و...)
+به امید روزهای قشنگتر

بفرمایید آب لیمو...
ما را در سایت بفرمایید آب لیمو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 111 تاريخ : دوشنبه 21 بهمن 1398 ساعت: 0:31

به وقت ده بهمن 1398 ساعت حوالی ده ونیم شب

با اجازه پدر و مادرم و بزرگترهای مجلس تا ابد بله

و یک نگاه و یک لبخند:)

بفرمایید آب لیمو...
ما را در سایت بفرمایید آب لیمو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 125 تاريخ : دوشنبه 21 بهمن 1398 ساعت: 0:31

یکشنبه ساعت دو بعد از ظهر چهار سال زندگی و خاطره بعلاوه یه تیکه از قلبم رو جا گذاشتم
جا گذاشتم و برگشتم به همون نقطه ای که تو هیجده سالگی داشتم...
حالا من همون دختر پیش دانشگاهیم که داداشش بهش گف اگر دانشگاه قبول نشی سرنوشتت اینه که تهش شوهر کنی!
این بار سختتر...خیلی سختتر...من دیگه نه هیجده سالمه و نه اونقدر بی تجربه ام...
بفرمایید آب لیمو...
ما را در سایت بفرمایید آب لیمو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 136 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 12:31

سلام بعد از مدت ها خودم رو مجبور کردم بنویسم.هرچقدر که تونستم و از هر چیزی که به ذهنم اومد. از همین حالا هم خسته شدم! اونقد حرف ننوشته و نگفته دارم که کلا قر وقاطی شده ذهنم ولی خب میشه نوشت کم کم...و بفرمایید آب لیمو...ادامه مطلب
ما را در سایت بفرمایید آب لیمو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 126 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 12:31

سلام برای یک شب اومدم خوابگاه.هوای اینجا بر خلاف شهر خودم خیلی خوبه.لاقل شب های خنکی داره.اینجا کسی رو نمیشناسم دیگه و از کسایی که هم میشناسم دوری میکنم. دیشب کم خوابیدم و از صبح زود بیدار شدم تو راه بفرمایید آب لیمو...ادامه مطلب
ما را در سایت بفرمایید آب لیمو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 143 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 12:31

سلام امروز بیشترش رو تو راه بودم.تو کل روز حس میکردم کف پام زخم شده و شکافتع شده و کلی درد داشتم.رسیدم خونه دیدم پف کرده برا همین انقدر درد داشتم و اذیت بودم. امروز رفتم به استادم گفتم نمره ای که میخو بفرمایید آب لیمو...ادامه مطلب
ما را در سایت بفرمایید آب لیمو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 148 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 12:31

سلام.امشب اومدیم خونه دادا.اینجا می خوابیم که مواظب خونه و بزها باشیم.این خونه با آدم حرف میزنه...خاطره میگه از آدما...گاهی تولد و شادی به رخ میکشه و گاهی نبودن ‌ها رو به رخم میکشه...خاطرات ۲۱شهریور س بفرمایید آب لیمو...ادامه مطلب
ما را در سایت بفرمایید آب لیمو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 136 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 12:31

امشب و در همین لحظه عمیقا دلم میخواد دوستی رو داشتم که راحت و بدون فکر میرفتم تو صفحه چتش و مینوشتم...از هرچی که تو ذهنم میاد...متن آهنگایی که گوش میدم رو تیکه تیکه بنویسم براش و خیالم راحت باشه صبح که میبینه لبخند میزنه با دیدن اون همه پیام.

بفرمایید آب لیمو...
ما را در سایت بفرمایید آب لیمو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 144 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 12:31

امروز خوب بود خودش آخر شب من راضی بودم ولی تماس تصویری خانوادگی با داداش و دیدنش بعد بیست روز بهترش کرد
ولی آخرشب که بعد خیلی وقت مامان رو مثل قدیما بغل کردم و به نفساش گوش دادم خیلی بهتر شد.

+بابا هم اومد داداش رو دید و باهاش احوال پرسی کرد و رفت اونطرف وایساد.چشاش دلتنگیشو داد میزد
++امروز مث مزه آلبالو خوب و دوسداشتنی بود
بفرمایید آب لیمو...
ما را در سایت بفرمایید آب لیمو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asargardan0c بازدید : 120 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 12:31